2.20.2005

دين يا بي دين ...

اينطرف دنيا همه چيز كمي متفاوت تر از سرزمين مادري پيش ميره. ساده ترين مسائل اينجا تبديل به يك مشكل ميشه و مسائل پيچيده ممكنه كه ساده جلوه كنه . مثلا در ايران وقتي بچه به سن 6 سالگي ميرسه و مدرسه ميره خواهي نخواهي بايد در كلاس ديني هم شركت كنه و حق انتخاب براي مادر و پدر وجود نداره. ولي در اينجا شما ميتونيد بچه رو به كلاس ديني نفرستيد ، اين حق رو داريد كه در مورد اين مسئله آزادانه تصميم بگيريد . به همين خاطر از زماني كه دختركم اينجا به دبستان ميره، در كلاس ديني شركت نكرده .از اونجائيكه خودم هم انسان بي دين و ايماني هستم و كوچكترين اعتقادي به اين مسائل ندارم ، دختركم از كوچكي بدون وجود دين بزرگ شده . يعني تا همين پارسال كه متوجه شده بود بچه هاي ديگه بايد در مدرسه بمونند و به كلاس ديني برن و خودش تعطيل ميشه ، براش اين سوال پيش آمد كه دين اصلا چي هست ؟ و توضيحش از طرف مني كه اصلا معتقد به اينجور داستانها نيستم كمي سخت بود ، زيرا كه بايد سعي ميكردم اين انسان كوچك رو تحت تاثير عقايد خودم قرار ندهم تا وقتي كه خودش به سني برسه و بتونه هر جوري كه دوست داره فكر كنه . ولي باز با اينحال از اونجاييكه در خانه ما حرفي از دين نيست و دختركم ديگه كم كم عقلش به خيلي جاها ميرسه ، مثل مامانش بي دين و ايمان شده . فكر ميكنم كه وقتي انسان ازسنين بچه گي بدون دخالت دين بزرگ ميشه و اصلا هيچ اثري از اثرات دين در زندگيش نيست ، انسان آزادتري ميشه . چون قيد و بند عقيدتي و مرامي نداره .
طنين وقتي 4 سالش بود يكبار ازم پرسيد كه خدا كيه ؟ راستش نميدونستم چي بهش بگم چون نميخواستم جوابم براش قابل هضم نباشه ، بهش گفتم من نميدونم نديدمش ولي ميگن يه جاهايي اون بالاهاست و مارو ميبينه . اگر كار بد بكنيم از دستمون ناراحت ميشه و اگر كار خوب انجام بديم خوشحال ميشه. بعد منو يه نگاهي كرد و گفت مامان اون بالا ؟ كجا نشسته مگه اونجا صندلي هست ؟ بعدشم چجوري مارو ميبينه ما كه تو خونه مونيم ؟ بالاي سرمون سقفه ؟ ديدم كه منطق بچه ها خيلي از چيزهايي رو كه ما بزرگترها همينجور كور كورانه بهش اعتقاد پيدا ميكنيم قبول نميكنه . الان هم ميگه من خيلي خنده ام ميگيره وقتي كه بچه هاي ديگه تعريف ميكنن تو كلاس ديني چي ياد ميگيرن ؟ چه خوب كه من ميام خونه و كارتون نگاه ميكنم .
شما چي فكر ميكنين ؟ فكر ميكنين كه بچه ها براي كامل شدن يا انسان بهتر و والاتري شدن احتياج به دين و ايمان دارند ؟ من فكر ميكنم كه بچه ها احتياج به خنده و شادي در هواي آزاد دارن . بايد ما بزرگترها بهشون اجازه مستقل فكر كردن رو بديم . منهم به دخترم اين موقعيت رو ميدم كه خودش هر وقت بزرگ شد، تصميم بگيره كه چه ديني رو دوست داره و چه طرز فكري رو .
به خودم اين اجازه رو نميدم كه چون بدنيا آوردمش و مسئوليتش بعهده امه ، ازش انساني بسازم كه مطابق ميل من و مثل من فكر ميكنه . بجه ها ملك شخصي ما نيستند ، چندوقتي ميهمان ما هستند و بعد بايد رهاشون كرد تا خودشون راهشون رو پيدا كنن. دقيقا همينطور كه همه ما اين چنين كرديم.

|