از خودم و ديگران...
رابطه ها مثل نان تازه اول داغ داغ هستن و بعد كم كم سرد ميشن و اگر يه گوشه باشن كپك ميزنن .
...اين احساس های نا تمام من را ... که يک روز شعر می شوند، يک روز خاطره ، يك روز داستان ، يك روز يک جمله و يک روز بی پايان ... و هنوز بر اين باورم که نوشته هايمان بايد همان قدر متفاوت باشد که رنگ چشم هايمان ...که قد و وزن و ابعاد روحمان ، همانقدر که رنگ پوست و لباس هايمان ... اصلا ! همانقدر که اثر انگشت هايمان ...
...همينطوركه به قرمزی کلم که توی سس سفيد دويده نگاه می کنم به حالا به بيست سال ديگر و به پنجاه سال ديگر فکر می کنم. و به قراری که با دوستی در يکی از روزهای هشتاد سالگی ام در حياط سرای سالمندان در يک صبح پاييزی گذاشته ام فکر می کنم. و اينکه نکند عزيزم بيايد و من در آن حياط و روی آن نيمکت و زير آن سپيدار نباشم. و اينکه نکند وقتی عزيزم عصا زنان می آيد من روی صندلی چرخداری هر چند خيلی مدرن نشسته باشم و به مدد يک روبوت مدد کار ديجيتالی کامپيوتری در هفت قاره و نه اقيانوس آنطرف تر بستنی وانيلی ليس بزنم...
از بلاگ تازه كار و گروهي ابليس
...يه زن شوهر دار پس بدرد چي ميخوره فقط بچه داري و پخت و پز و شست و شو و نظافت و اين جريانات خسته كننده هميشگي ... يه زن شوهر دار بايد يادش بره يه زنه . يه زن به تمام معنا . يه زن كه ميتونه با نگاهاش و صداش و حرفاش دل يه مرد ديگه رو بلرزونه جوري كه بهش بگه تو آتيش زير خاكستري ...
عكس زيباي بالا هم رضاي عزيز از بلاگ آبچينوس برام دو شب پيش فرستاد كه منظره اييست از برف زيبايي كه در تهران آمده. رضا جان متشكرم .
باز هم اين پيرمردان شيطان صفت پست فطرت كوته فكر خشكه متعصب تنفر انگيز راههاي اينترنتي رو مسدود كردند وعزيزاني كه از ايران آنلاين ميشوند خيلي از بلاگها و عكسها را نمي بينند . اين پيرمردان غافل از اين هستند كه افكار و احساسات رو نميشه فيلتر كرد و با اينكارشون فقط همه رو از خودشون بيشتر بيزار و خسته ميكنند . به اميد روزهاي بهتر و بي فيلتر تر .
<< صفحه اصلي