1.18.2005

بايد عاشق شد و رفت...


eshgh
Originally uploaded by shohreh.



بايد عاشق شد و خواند:
" بايد انديشه كنان پنجره را بست و نشست."
پشت ديوار كسي مي گذرد
مي خواند:
" بايد عاشق شد و رفت
چه بيابانها در پيشست!"
رهگذر خسته به شب مي نگرد
مي گويد:
" چه بيابانهايي ! بايد رفت
بايد از كوچه گريخت
پشت اين پنجره ها مرداني مي ميرند
و زناني ديگر
به حكايت ها دل مي سپرند."
...
بايد اين ساعت، انديشه كنان مي گويم،
رفت و از ساعت ديواري ، پرسيد و شنيد.
و شب و ساعت ديواري و ماه
به تو انديشه كنان مي گويند:
" بايد عاشق شد و ماند
بايد اين پنجره را بست و نشست!"
پشت ديوار كسي مي گذرد،
مي خواند:
"بايد عاشق شد و رفت
بادها در گذرند!"


( م. آزاد
)

|