11.20.2005

گل ...


Last Breath
Originally uploaded by * Honest *.


همان رنگ و همان روي

همان برگ و همان بار

همان خنده ي خاموش در او خفته بسي راز

همان شرم و همان ناز

همان برگ سپيد به مثل ژاله ي ژاله به مثل اشك نگونسار

همان جلوه و رخسار

نه پژمرده شود هيچ

نه افسرده ، كه افسردگي روي

خورد آب ز پژمردگي دل

ولي در پس اين چهره دلي نيست

گرش برگ و بري هست

ز آب و ز گلي نيست

هم از دور ببينش

به منظر بنشان و به نظاره بنشينش

ولي قصه ز اميد هبايي كه در او بسته دلت ،

هيچ مگويش

مبويش

كه او بوي چنين قصه شنيدن نتواند

مبر دست به سويش

كه در دست تو جز كاغذ رنگين ورقي چند ، نماند .

مهدی اخوان ثالث

|