از خود با خويش
12.04.2005
آزادی...
مجتبی سمیعی نژاد را آزاد کنید
.
آمدهام خانه. نگفتم که اینجا خانهی قرار من است، گفتم که این خانه و اهلش بدون من چیزی نداشتند که به شب بگویند. آمده ام خانه، همه چیز را و همه کس را و همهی همه را مزه مزه کنم و سیگاری آتش بگیرم و کنار پنجره بروم و تهران را که زیر پایم است نگاه کنم و مادر بزرگ به هر بهانه یی به اتاقم بیاید و بگوید خوب است که آمدی و من دلم می خواهد فکر کنم و بدانم تمام آن لحظه هایی را که نبودم و یاد به یادم مادر بیافتد و یادم به یاد پدر بیافتد و یادم به یاد صمیمی و چگونه دلتنگ شدنهایش را و من هنوز خسته ام.و ندانم، از آنچه پیش آمد و از آنچه پیش نیامد و از آنچه گذشت. و ندانم، از رنجی که پدر کشید و از رنجی که نکشید که او قاعده ی بازی نمی دانست و چشمانش چشمه ی اشک. هنوز هم بوی تریکو می دهد و نخ و قلاب و قیچی. که پاهای خسته اش تن و جان خسته ترش را این سو آن سو بکشد و آنها یاریش نکنند و نمی خواهم بشنوم که شبی که از شب هم گذشته بود خوابیدن را خواب ندیده بود و نشسته بود دلگیر و آنها چه می فهمند.بنشینم، در یک گوشه از چهار گوشهی ممکن و از دوستی نزدیک این دیوار ها حرص بخورم و نفهمم که چرا آنها آنقدر به هم نزدیکند و چرا مرا در آغوش دارند و من از آنها بیزارم و هی به زمین و زمان فحش بدهم و یکباره یادی به یادم بیاید و صورتم گر بگیرد و قلبم از جا کنده شود که یادم به یاد مادر بیافتد و آخرین باری که دیده بودتم توی اتاقم، آخرین باری که دیده بودتم سر سفره ی شامش و آخرین باری که دیده بودتم توی نگاهش. با همان چهره و باهمان صدا و با همان دستها که بهار می کرد پاییزم را. که او در بیمارستان است و من به ملاقاتش مشتاقم و محروم و آنها چه می دانند.و بلرزم. از آنچه گذشت و آنچه نگذشت و از شبی که صبح شد و من هنوز ماه را ندیده ام و هی بگویم که این می شود و آن می شود و نه این بشود و نه آن بشود و سر به در بکوبم و به در کوفتنم کسی به پاسخ سر بر نیارد و هنوز هم دیوانهام و اینجا کسی دیوانه نیست. چه خوب است که اینجا تلفن نیست و کسی نیست و چیزی معقول نیست. معقول هم معقول نیست و حوصله پشت در ذوق ذوق میکند و حوصله اش را ندارم.حقیقت اینجاست و سمت ندارد و من هنوز هستم.
مجتبی سمیعی نژاد - پنجم فوریه ۲۰۰۵
شهره
20:57
|
<< صفحه اصلي
گذشته ها
Give no chance to AIDS...
خانه داری...
گل ...
جادوی موزیک ...
آبی آبی...
پاییز...
چه خوش گفت ...
معرفی ...
دور...دورتر...
ای حافظ شیرازی...
آرشيو
sktfam@gmail.com
ازخودباخویش خاطرات
ازخودباخویش فیلتر نشده
<< صفحه اصلي