4.25.2006

عشق رایگان...


دو یا سه سال بعد از ازدواج میگفت نمیدونه چرا رابطه شون فرق کرده ...دیگه اون عشق و محبتها ، اون دست هم دیگررو گرفتنها ، اون قربون صدقه رفتنها ، اون نگاههای عاشقانه و دلتنگیها هیچکدوم نیست . بعداز بدنیا اومدن بچه اول هم که دیگه بدتر . ساعتها وقتش رو با بچه میگذرونه و تمام توجه اش به بچه ست .
گفتم میدونی یک رابطه زناشویی یا عشقی همیشه یکجور نمیمونه ، از حرارتش کم میشه ،‌دیگه اون چیزی که بود نیست ،‌دیگه وقتی طرف رو میبینی دلت براش غنج نمیره، دیگه حتی شاید روزها و هفته ها یادت بره دستش رو بگیری ،‌بوسه هاهم حتی اون داغی گذشته رو ندارن. رابطه شکل دیگری بخودش میگیره ،دیگه عادته ،‌وابستگیه ، یجور روزمرگیه ...
بعداز سالها زندگی با یکنفر دوست داری تا جایی که میتونی از لحظاتت استفاده کنی برای تنها بودن ،‌ برای خودت بودن. بالاخره هر کسی فکر و ذهنیتهای خودش رو داره.میخواد تنها باشه و برای خودش باشه .
بنظر من حتمانباید یک رابطه هر روز با عشق ورزیدنها و دوستت دارمها همراه باشه . شاید وقتی که همسرت یا کسی که باهاش سالها زیر یک سقف زندگی میکنی بهت نشون بده که برای ذهنیت و افکارت ارزش قائله ،اجازه میده برای خودت باشی و حد و مرز باهم بودن رو میشناسه ، خودش یک دنیا ارزش داشته باشه .
اگر مدام دونفر به هم بچسبن و روزی صدبار قربون صدقه هم برن یک رابطه عاشقانه تر نمیشه بلکه مثل طنابی میشه که هرروز دورگردن تنگ تر و تنگ تر میپیچه و بعد حس رهایی رو کم کم در شخص تقویت میکنه .
انتظاری از هم نداشته باشیم . بدون قید و شرط عشق بورزیم . حدو مرزی هم برای عشق ورزیدن نگذاریم . بگذاریم هر کس به اندازه و قدرت خودش عاشق باشه .

|