6.15.2005

خبرهای غم انگیز...


سه روز پیش در خبرها شنیدم که یک مرد ایرانی در حین فرار از دست پلیس خودش و همراهش ، که یک زن آلمانی بوده ،را با گلوله کشته است.این خبر در روزنامه بیلد ( تصویر) هم آمده و من خلاصه ی این خبر را ترجمه میکنم .

پلیس شب سیزدهم ژولای در شهر هامبورگ متوجه ماشینی با شماره جعلی میشود و جلوی آنرا برای کنترل میگیرد. بعد از توقف راننده ماشین اسلحه میکشد و شروع به تیراندازی میکند. در جریان این تیراندازی دو پلیس در ناحیه شکم زخمی میشوند . مرد راننده که در کنارش زنی هم بوده فرار میکند . در حین فرار تیراندازی سختی میان مرد مذکور و پلیس در میگیرد . یکی از تیرهای مرد خلافکار به پنجره خانه ایی اصابت کرده و با فاصله چند سانت از تخت بچه ایی میگذرد. سرانجام مرد راننده خود را در مخمصه بدی دیده واسلحه را به روی شقیقه زن همراهش گذاشته ، اول او را کشته و بعد خودش را نیز میکشد.این مرد یک ایرانی ۳۷ ساله بوده و زن همراهش آلمانی بوده که بعد از معاینات پزشکی تشخیص داده شده که مبتلا به سرطان نیز بوده است. مرد نیز بغیر از اسلحه ، مجهز به جلیقه ضد گلوله و هم چنین چاقویی که در آستر شانه اش کار گزاری کرده ، بوده است.سخنگوی پلیس گفته که از قبل نقشه دزدی پولی کشیده شده بوده ، زیرا که زن مبتلا به سرطان، چیزی برای از دست دادن نداشته است. تحقیقات نشان میدهد که بغیر از این دو کشته افراد دیگری نیز در این جنایت دست داشته اند.


بعد از شنیدن این خبر یاد چند ماه پیش افتادم که یک مرد ایرانی پناهنده با یک چاقو به اتوبوسی حمله میکنه و چند تا بچه مدرسه ایی را به گروگان میگیره و به زیرزمین خانه ایی میبره و بعد از ساعتها آزادشون میکنه . هدفش هم از اینکار این بوده که میخواسته خانواده اش رو به آلمان بیاره . متاسفانه وقوع اینگونه حوادث نه فقط باعث تاسف و تاثر من ایرانی میشه بلکه باعث میشه که تا مدتها درگیر سوال و جوابهای احمقانه ایی بشم . چون هر کجا که دوستی ، آشنایی یا همسایه ایی من را می بینه از اونجایی که میدونه من ایرانیم در اینمورد نظرم رو میپرسه ، که مطمئنا اشاره ایی به خرابکاریهای هموطنانم در کشورشون.

بگذریم حالا که فعلا هوا زیاد پس نبوده و درو همسایه هم سوالی نکرده، به اینجا برید و این تکه رو بخونید که خیلی جالبه . سایت دوات بسیار خواندنیه و بد نیست هر از چند گاه سری بزنید و از خبرها و نوشته هاش استفاده کنید .

در آخر از همه دوستانی که دیروز به اینجا امدند و تولد طنین رو تبریک گفتند خیلی ممنونم . طنین هم خیلی خوشحال شد و چشمانش کلی برق زد. من که خیالم راحت شد که این تولد نیز گذشت چون تولد باضافه اینکه روز خوب و هیجان انگیزی برای بچه هاست روز پر دردسر و طولانی هم برای مادر و پدرهاست .حالا تازه قراره یکشنبه باهاش بمناسبت تولدش به یک شهر بازی بریم که در نزدیکیهای ماست . اونجا حتما عکس میگیرم و براتون میذارم حالا اجالتا اگر دوست دارید به سایت خود این شهر بازی سری بزنید و گشت و گزاری داشته باشید .

امروز روز انتخاباته و امیدوارم که هر کسی که انتخاب میشه برای جوونهای ایرانی آینده ساز باشه. با اینکه میدونم که این تاتر مسخره تا زمانی که این رژیم هست پایان نداره. وقتی عکسهای فعالیتهای انتخاباتی جوونهای کشورم را می بینم، خیلی متعجب میشم . هیچوقت فکر نمی کردم که این جوونهای تر و تمیز که مطمئنا هر کدوم در خانه و خانواده از خیانت این رژیم و آدمکشیهاش خبر دارن و حتی شاید که بعضی شون کسی رو یا در جنگ یا در زندانها یا در اعدامهای دسته جمعی این رژیم از دست دادند ،اینگونه از این آقایون حمایت کنند. خیلی شرمنده میشم، از دیدن این صحنه ها. شاید هم که من اینور دنیا از اونجا بیخبرم یا شاید متعلق به نسلی هستم که فرار رو بر اینگونه بازیها ترجیح دادند. نسلی که الان خیانتکار شناخته میشه چون جا زده و به دنبال آینده بهتری بوده ست. فقط امیدوارم که اتفاق تازه تر و بهتری در کشورم بیافته، که به نفع همه جوونها باشه و به آینده امیدوارشون کنه .

سبز باشید و آفتابی.

|