کجا بودیم و به کجا رسیدیم ...
ایران زمین رو ببین با فرزندانش؟؟؟
همیشه میشنوم و میخونم که ...ببین کجا بودیم و به کجا رسیدیم ...کجابودیم ؟؟؟ آیا بود زمانی که از این تصویرهای غم انگیز در سرزمین مون ندیده باشیم...آیا در دوره قبل ،این تصویرها در کوچه و خیابان و محل زندگی ما وجود نداشت؟
گاه فکر میکنم که سرزمین مادری هیچوقت در آغاز تحولی نیز نبوده. اگر که بود ،الان همه جور دیگری فکر میکردیم و اینقدر پراکنده و سرگردان نبودیم .
اینروزها تب انتخابات موافقین و مخالفین رو به شور واداشته و هر کسی ازنقطه نظر دیگری این اتفاق رو تفسیر میکنه . یکی میگه رای بدین اون یکی میگه رای ندین ، حتی خانوم خواننده لس آنجلسی با لبان ماتیک زده و صد قلم آرایش و موهای ساعتها درست کرده و تافت زده اش میخونه که تحریم انتخابات بهترین کاره...
خوب دیگه میگن که ما ایرانیهای خارج از ایران درتمرین دموکراسی زرنگتریم ...
از موقعیکه که یادم میاد همیشه تو مهمونیهای خانوادگی یا پیک نیکهای بیرون شهری هر جا که مینشستیم تا هوای تازه ایی بخوریم ، آقایون بعد از خوردن کباب و نوشیدن مشروب شروع به بحث سیاسی میکردند. از همون دوران بچه گی تا به الان این بحث های سیاسی بی سر و ته گریبانگیر زنده گی من ایرانی و سرزمینی ست که بر حسب تصادف در آن بدنیا اومدم.
وقتیکه گهگاه در خلوت خودم سرم رو تو دستام میگیرم و نفس عمیق میکشم ، پیش خودم میگم اگر که من همینجوری تصادفا تو آمریکا یا تو جنگلای آمازون هم بدنیا میومدم ، الان یه زندگی آرومتری داشتم بدون اینهمه فکر و دل خون و اعصاب خراب و چشمای پر اشک ...فکر میکنم کی تموم میشه این بحث ها ، این دوره ها ، این کابوسها ؟...
کی میشه که بشینم نفس راحتی بکشم و بگم که اون جایی که توش بدنیا اومدم هم جای زنده گیه ...جایی که دوستانم ، خانواده ام توش میتونن یه زنده گی راحت و ساکت و پر آرامش داشته باشن .جایی که مشکلات هست ولی نه مشکلاتی از این دست... جایی که بدونی میشه توش اون چیزی رو گفت که بهش معتقدی ...بدون ترس ،بدون زندان ، بدون شکنجه و بدون دلهره و نگرانی و ...
کی میشه ؟ کی ؟
حالا یا تو ایران در انتخابات شرکت بشه یا نه ؟ آخرش تا زمانیکه این پیرمردای کریح با این عمامه های مسخره و لباسهای خنده دارهستند ، تا این مردهای بی سلیقه با مدل موهای عصر حجری و عینکهای زمان مادربزرگی و کت و شلوارهای زشت و چروک خورده و صورتهای اصلاح نکرده هستن ، تا زمانیکه تو کوچه و خیابونا اینهمه گدا و دست فروش ، اینهمه مریض و معلول ، اینهمه دیوانه و سرگردان ، و اینهمه خاک و کثافت وجود داره ، چه فرقی میکنه که مثلا من نوعی تو انتخابات شرکت کنم و آقای رفسنجانی یا اونیکی رو انتخاب کنم یا اینکه اصلا شرکت نکنم ورقه سفید تحویل بدم یا برای اعتراض از خونه بیرون نیام و دست به اعتصاب غذا بزنم ...بعدش چه فرقی میکنه ؟ بعدش چی میشه ؟ کی میاد ؟ آیا چیزی عوض میشه ؟ تا زمانی که اینهمه گروه و دسته داریم و هر کی ساز خودشو میزنه و هیچکس هم به دیگری احترام نمیذاره هیچی تغییر نمیکنه .
تازمانیکه ادب و فرهنگ و رعایت مسائل اخلاقی فقط تو چهار چوب خونه و خانواده ست ، تا زمانیکه هنوز بخاطر رعایت نکردن قوانین اجتماعی و انسانی در هرج و مرج زنده گی میکنیم ، تا زمانیکه یک جوون ۱۸ ساله در حال رد شدن از خیابون بوسیله یک کامیون کشته میشه ، یا مادری که با بچه اش از روی خط کشی سفید هم جرات نمیکنه به اونطرف خیابون بره ، هیچ اتفاقی نمیافته .
ما هیچ جا نبودیم که الان به اینجا رسیده باشیم ...ما حتی ۱۰۰ سال پیش هم هنوز شروع نکرده بودیم که الان در نیمه راهش باشیم ...ما در جایی گم شدیم ...تا خودمون رو پیدا نکنیم هیچکس دنبالمون نمیگرده .
متاسفانه !!!
<< صفحه اصلي