6.27.2006

همین امشب ...



روی بالکن خونه ما که بری یه خیابون کوچک ولی خیلی شلوغ میبینی . یک منطقه مسکونی با حدود 5 دقیقه پیاده روی تا مرکز شهر کوچک ما ...اصلا کلا شبهای تابستونی که تو خونه گرمه و رو بالکن همچین ملس , خیلی حال میده بری بشینی روی صندلی راحتی , کمی از هوای خوب رو تنفس کنی .
روبروی بالکن ما یه درخت بزرگه ,خونه کلی پرنده و سنجاب و چرنده و حشره ...درخت قدیمی تنومندی که سال پیش نوکش رو توی یه طوفان عجیب و غریب از دست داد ...اون تاج زیباش یهو پرت شد تو خیابون . خلاصه وقتی که میخوای به آسمون نگاه کنی اول برگهای انبوه درخت رو میبینی که از لابه لاش تکه های آسمون پیداست گاه ابری ...گاه آبی و گاه تاریک ...
خونه های دور واطراف تقریبا همه نوسازن , اکثرا همسایه ها هم آلمانی هستند , یکی دوتا خانواده ترک که یکی روبروی ما و یکی از همینجا بغل آپارتمان ما زندگی میکنند . یک خانواده ایتالیایی هم تازگیها روبرومون خونه داره که خیلی رفت و آمد دارن یجوری یاد فک و فامیل خودم تو ایران میافتم ...یک خانواده یوگسلاو یا رومانی هم ته خیابون با یک بچه کوچیک زندگی میکنن که مرده فکر میکنه یکی از این هنرپیشه های هالیوودی پسرخاله شه یا شایدم داداشش ...بقیه همسایه های آلمانی هم هر کدوم برای خودشون شکل و شمایلی دارن . خیلی هاشون پیرن انواع و اقسام , از اون خیلی تی تیش مامانیها و سانتی مانتالاشون بگیر تا اون ساده ها و ساکتها که آسه میان و آسه میرن .
بعضی هاشون با پیرزن همسایه میرن راه پیمایی یا خرید خلاصه رفیقن .
بعضی هاشون هم همیشه تنهان ولی بعد یهو میبینی با یه پیرمرد دست در دست هم مثل این عشاق جوون میرن و میخندن .
شبها که میشینی روی بالکن از هر طرف صدایی میاد ...از پنجره های نیمه باز صدای همهمه و خنده و تلویزیون ...گاهی هم زوج جوون ترک ما روی بالکن نشستن و با هم جیک جیک میکنن .
پشت خونه مون هم چندین همسایه مختلف داریم . همسایه روبرویی , زنش از طرفهای هونو لو لو و هاوائیه. گهگاه برای دخترش موزیکهای خودشون رو روی گیتار میزنه و صداشون از لای در باز حیاطشون میاد تو اتاق خواب ما . اونیکی همسایه هم زنش, هر وقت که آدم رو در حال قالی تکوندن یا تمیز کردن میبینه, کمی خوش و بش میکنه و بعد همیشه میگه روز خوبی داشته باشین . حتی اگر حرفی هم نزنه باز میگه روز خوبی داشته باشین ! دخترو پسرشون جوونن و پسرشون هر چند وقت یکبار, با یکی از دوستاش میشیننن رو بالکن و میرن تو کار کامپیوتر و آبجو خوردن . دخترشون هم با دوستان میشینه رو بالکن طبقه دوم و سیگار میکشه و هر هر و کرکر میکنه .
همه اینها وقتی که میری روی بالکن میان و میرن ...از خرید برمیگردن ...بچه هاشون رو میبرن مدرسه ...با هم سلا م و علیک میکنن و کمی گپ میزنن . تو هم مثل خود اونها مشغول همین کارهایی.
آره این خیابونی که من توش الان حدود 10 ساله زندگی میکنم همیشه پر جنب و جوشه البته نه همیشه... والا دروغ چرا... شنبه ها عصرو یکشنبه ها, توش پرنده پر میزنه, اتفاق دیگه ایی نمی افته . من روزهای وسط هفته اش رو دوست دارم .
خلاصه بالکن جاییه که میرم هوای تازه یی بخورم (که این اواخر با وجود این همه ماشین دیگه زیادم تمیز نیست) . ولی بالکن باحالیه دوطرفش از این حصیرهای قدیمی آویزون کردیم, جلوش هم دو تا گلدون بزرگه با شمعدونی های قرمز ...قفس چیکو رو هم هر روز بعد از ظهر میبریم بیرون, آویزون میکنیم برای خودش کلی حال میکنه ...فکر میکنم جای راحت و دنجی باشه ...اگر اینطرفا اومدین حتما سری بزنین ...چایی , شربت سکنجبینی , هندونه ایی ...

|