10.20.2006

دریچه ...


امروز بعداز خوندن بلاگ
تیلا خانم جهانگرد به این فکر افتادم که وقتی از پنجره بیرون رو نگاه میکنیم چه میبینیم ؟
مثلا شما ! وقتی از پنجره خونه یا آپارتمانتون به بیرون نگاه میکنید چه میبینید ؟
فکر کنید , چقدر منظره ی روبروی پنجره من با تک تک شما فرق داره ...ولی یک اشتراک بزرگ هم داره ؟ اگر گفتید چی ؟ اینکه همه از از یک دریچه نظاره گریم ...شاید هم که هوای تازه پشت پنجره منتظره که بیاد و خودش رو ولو کنه توی هوای اتاقمون ...
یک کار خیلی ساده مثل تیلای عزیز میشه کرد اونهم اینه که هر کسی از منظره جلوی پنجره اش عکس بگیره . ولی از اونجاییکه شاید بعضی ازما بخاطرکمبود وقت ...دوربین ...حال و حوصله ...موفق به اینکار نمیشیم , شاید بتونیم برای هم تصویرش رو تعریف کنیم . امیدوارم که حالش رو داشته باشید .
پس اول خودم شروع میکنم .
خانه ما از دو طرف پنجره داره . در ضمن چون در طبقه اول زندگی میکنیم و آپارتمان هم زیاد بزرگ نیست , دید وسیعی نداریم . ولی از اونجاییکه نزدیک به پنجره های دیگه هستیم , یکی از سرگرمیهای من گاه و بیگاه نگاه کردن به جریان زندگی در خانه همسایه های روبروییست . خانم همسایه دست راستی پشت خانه هر وقت که آدم رو میبینه از روی بالکن دستی تکان میده و روز خوشی آرزو میکنه . خانوم خونه دست چپی هم هر از گاه در حال باغبانی کردن , سلامی میکنه و حال و احوالی میپرسه . آقای دست چپی همیشه در حال پولیش کشیدن به موتورسیکلت و بنز بسیار قدیمیشه که هر دو اولد تایمرهای قشنگی هستند . آقای دست راستی هم گاه با تلفن دستیش روی بالکن میره و کمی داد و بیداد راه میندازه . از پنجره جلویی هم که به بیرون نگاه میکنیم اول از همه یک درخت بزرگ صد ساله میبینیم . خانه های نو ساز اول خیابان و خانه های بسیار قدیمیه آخر خیابان هم یک حال و هوای خاصی بهش میده . درختهای قدیمی کنار خیابون الان زرد و قرمز شدن و همینطور هم برگهاشون روپخش میکنن تو خیابون . روبروی خونه یک پارکینگه کوچیکه که گاه مردی کنار ماشینش در حال رفع حاجته یا زنی در حال گذاشتن کالسکه و سبد خریدش پشت ماشین .از همه جالبتر یک پنجره ست که من همیشه در موقع غذاخوردن بهش چشم میدوزم . پیرزن مهربون روبرویی همیشه نشسته جلوی پنجره به خیابون نگاه میکنه, هر چند وقت یکبار هم پنجره رو باز میکنه و نگاهی به چپ و راست میندازه .
مدتهاست که بخاطر پا درد زیاد قادر به راه رفتن نیست و پنجره اتاقش براش دلمشغولی بزرگیه .
پشت پارکیگ روبرویی کمی دورتر هم پارک کوچکیه که قدیمها قبرستان شهر بوده و دور تا دورش قبرهای چند صد ساله هستند . و از زاویه پنجره ما دو سه تاییش رو میشه دید . پارک سر سبزیه .
در خیابان ما هیچ اتفاق خاصی نمیافته . زندگی همچنان آرام و بی دغدغه ادامه داره .
تونستید کمی تصور کنید که چه منظره یی روبروی پنجره آپارتمان کوچک ماست .
حالا نوبت شماست ! من رو به دیدن منظره ی روبروی پنجره خودتون دعوت کنید !

|