4.25.2005

روياي غربت قسمت اول...


Titanic
Originally uploaded by noqontrol.



وقتي ايران بود، كلي خرج كرد و ماهها دنبال كاراش دويد تا بتونه يجوري از ايران بيرون بزنه ، بااينكه كار خوبي داشت وكلا زندگيش بد نبود ولي خيلي عشق خارج بود ، هميشه فكر ميكرد كه اگر برادراش كه خيلي وقت بود خارج زندگي ميكردن ، بهش ميگن نيا اينطرفا ، همه چيزت رو از دست نده، پشيمون ميشي يجورايي كشك ميگفتن . فكر ميكرد كه اي بابا اينا خودشون اونطرف دنيا دارن كلي حال ميكنن و اينور و اونور ميرن و كلي پول در ميارن و مشكلي ندارن ،نميدونن اينجا تو ايران چه خبره ...نميدونن چه فشار روحي هست ...نميدونن كه آدم دهنش سرويس ميشه، دنبال يه لقمه نون بدوه و صبح رو به شب برسونه . اينا كين ديگه ،هر وقت به ما ميرسن هي مدام ميگن خارج نيايي ها بده ...انگار كه اگر من هم برم اونجا چيزي ازشون كم ميشه ، حالا وقتي كه رفتم بهشون ثابت ميكنم كه اين دروغا و چرت و پرتاشون به درد خودشون ميخوره !!!حتي زن برادرش هم كه هر چند وقت يكبار باهاش ميچتيد بهش مدام ميخواست يجوري غير مستقيم بگه كه زندگي درخارج خوب نيست ، ديگه اون خيلي جريان رو فلسفيش ميكرد ميگفت اينجا از ريشه ات دور ميشي ، ديگه نميدوني به كجا متعلقي ، نميدوني چطور براي بچه ات كه تاحالا فاميل نداشته ، تعريف كني عمه چيه ؟‌كيه ؟ پسر عمو و دختر خاله به چه درد ميخورن ؟ ...تازه هر وقت هم براش تعريف ميكرد كه خونه فاميل دعوتن و مهمونيه يا اينكه عروسيه يا خبر ديگه ايي ...اين زن برادره شروع ميكرد به زار زدن كه تروخدا جاي ما رو خالي كن ما اينهمه ساله كه نه عروسي بوديم و نه مهموني ...حالا انگار مهموني فلاني چه خبره كه اينقدر حسرتش رو ميخوره ...تازه همين پريروز كه داشت تعريف ميكرد رفته چاغاله بادومه نوبري گرفته، اين زن برادره دله اش كلي از اين شكلكهاي ياهو رو براش فرستاده كه آب از لب و لوچه شون سرازيره ...اي بابا آدمم اينقدر شكمو !!! اونهمه شكلاتهاي خوشمزه و چيزاي رنگارنگ تو خارج هست اين چسبيده به اين چاغاله بادومه آشغال...
خلاصه بعد از سه چهار سال دوندگي و اين در و اون در زدن ، با هزار بدبختي و كلك زدن به اين و اون تا بتونه پولي دست و پا كنه كار مهاجرتش درست شد .
توي اين مدت هم كلي پاي كامپيوتر سعي كرد دوستايي گير بياره كه براي بعدش بتونن كاري براش انجام بدن ، حتي از اونجاييكه با همسرش مشكل داشت، با كسي هم آشنا شده بود كه اگر احيانا در خارج جدا شدن يكي ديگه باشه كه براش خرج كنه و بهش برسه...خوب ديگه زرنگي هم بايد كرد ،‌آدم بيگدار نبايد به آب بزنه ... !

بعضي ها وقتي ايرانن فكر ميكنن كه اينطرف دنيا كسي كار نميكنه همش ميگرده و عشق و حال ميكنه و مثل آبخوردن پول خرج ميكنه ...انگار كه آدم وقتي مياد اينجا خود بخود صاحب يه حساب بانكي فول ميشه كه توش همينجور پول بچه ميكنه و تمومي نداره و بعدشم هر سال ميره توي يه نمايشگاه ماشين و سويچ ماشين قديمي رو ميده و يه ماشين نو و براق و آخرين سيستم رو با هزار تعظيم و احترام بهش ميدن و يه چك ميكشه و نقد پول ماشين رو ميده و بعد با خيال راحت سوار ماشين نوش ، ميره تو جاده هاي ترو تميز و ويراژ ميده .( ياد اون هنديه بخير كه بغل يه بنز آخرين سيستم داشت عكس مينداخت و بعد ميگفت ميفرسته براي خانواده اش تو هند تا ببينن تو آلمان صاحاب چه ماشيني شده !!!) آدم ميتونه بره تو اين فروشگاههاي بزرگ و هر چي دوست داره و اينهمه سال ازش محروم بوده بخره از شلوار لويز اصل بگير تا بهترين كرم پوست و بهترين شرابها ...اصلا آدم ميتونه بره توي يه بار بشينه وبا صداي موزيك از آبجوي خنك كه گلوش روتازه ميكنه لذت ببره ، بعدشم دختراي مو بلوند خارجي و پسراشون رو نگاه كنه كه چطور دست تو دست هم و بي دغدغه تو خيابون از همديگه لب ميگيرن و بدون توجه به ديگران تنگ هم ميشينن و با هم لاس ميزنن...بعدشم كه خسته شد بره تو خونه ي بزرگ و چند اتاقخوابه اش رو مبل مدرنش لم بده و موسيقي كلاسيك گوش كنه ...

اصلا هر كي ميگه خارج بده و اين حرفا حرف مفت ميزنه ، همه اونايي هم كه خارجن بيخودي ميگن دلتنگي و تنهايي و غربت ...كلا خوشي زده زير دلشونو ...اگر تو ايران بودن بعد ميفهميدن كه سختي كشيدن يعني چي ؟ بايد تو ايران باشن و اينهمه بدبختي رو از نزديك ببينن تا بفهمن كه تو مملكتي كه نفس آزاد نميشه كشيد ، زندگي چقدر غير قابل تحمله ...اگر كه جراتش رو داشتن مثل اين ترسوها در نميرفتن و همينجا ميموندن و مثل بقيه پوست كلفت ميشدن .

ادامه دارد...

|