بودن ...
من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچه بن بست
گر بدين سان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
يادگاري جاودانه بر تراز بي بقاي خاك!
احمد شاملو
باز برگشتم .
توی این مدت فهمیدم که نشستن هر شب پای این جعبه جادویی چقدر وقت گیره و آدم رو از کارهای مهمتر میندازه . یکی از محسنات نداشتن کامپیوتر این بود که چند شبی از خوندن خبرهای بد در مورد ایران راحت بودم . بجاش چند تا فیلم خوب دیدم و از هوای دلچسب شبهای تابستونی روی بالکن لذت بردم . به تماشای رعد و برق نشستم . و با اینکه سیگار رو ترک کردم یکی دوتا سیگار هم کشیدم .
بغیر از این روزها و شبها همچنان با سرعت اعجاب انگیزی میگذرند و هنوز که هنوزه نمیدونم بودن من در این دنیای عجیب چه دلیل و چه سودی داره ؟
<< صفحه اصلي