افاده ها طبق طبق ...
گاه آدم چیزهایی میبینه که واقعا توش میمونه . بعضی از این عادتهای ایرانی عادتهای بسیار بد و بیهوده ایی هستند . مثلا بعضی از غربتی ها بعداز سالها زندگی در اینسوی آبها، برای گفتن یک جمله به فارسی، کلی به مشکل برمیخورن و آخرسر ده تا کلمه اش رو آلمانی میگن و خیلی دوست دارن ادای خارجی ها رو در بیارن ، ولی تو بعضی ازرفتارهاشون آنچنان ایرانی هستند که واقعا بوی گندش همه جا رو میگیره .
یا مثلا من آشنایی دارم یا بهتره بگم دوستی ....ایشون بدجوری عادت به گنده گوزی کردن داره .(البته ببخشیدها ولی این بهترین کلمه ست برای توصیف این حالت که میخوام ازش تعریف کنم ) آخ که چقدر حال من بد میشه از این رفتار . بعداز مدتها تلفن میزنی که حال و احوالی بگیری، هنوز چند ثانیه نگذشته تعریف و تمجید از خودش و دخترش و شوهرش و خلاصه ایل و تبارش شروع میشه ...البته ایشون سالهای سال اینور دنیا زندگی میکنه، ولی هنوز که هنوزه آلمانی روآنچنان دست و پا شکسته بلده که حتی برای دکتر رفتن هم احتیاج به مترجم داره . ولی مادر و پدر و برادر و کس و کارش طبیعتا همه بالاترین سطح تحصیلات رو دارن وهر کدوم چند تا زبون زنده دنیا رو بلدن و اینحرفا !!!
حالا اینها همه به کنار . این چند وقت اخیر مدم از نمرات بالا وخوب دخترش و تعریفها و تمجیدهایی که معلمش کرده میگه . منهم اصلا عادت به این کارها ندارم و حرفی نمیزنم . ولی ایشون تا جایی که قدرت داره ،موشکافی میکنه تا ببینه طنین چه نمراتی تو درسهاش آورده . تا جایی که من میدونم ، بچه ها مدرسه نمیرن برای نمره گرفتن بلکه برای یادگیری. من سعی کردم طنین رو جوری بار بیارم که اگر حتی نمره خوبی هم میگیره ، برای کسی پزنیاد.از همه مهمتر بچه ایی که برای نمره گرفتن مدرسه میره از یادگیری درست عقب میمونه . دختر ایشون هم ماشالله هزار ماشالله از خودش سرزبون دارتر . بجای حرفهای بچه گانه ،پای تلفن از اول تا آخر مخ طنین رو میخوره با نمره های خوبش و خلاصه تا میتونه افاده میاد .
نمیدونم این چه عادتیه ...چقدر بده که من بعنوان یک مادرو کسی که ادعای فهم و شعور میکنه ،آنچنان مخ یک بچه رو شستشو بدم که بچه بجای بچه گی کردن و حرفهای بچه گانه زدن ، اینگونه ادای آدم بزرگها رو با عقده های کوچک و بزرگشون در بیاره . چون بچه پز و افاده بلد نیست و باهاش بدنیا نمیاد .
پز دادن و افاده اومدن کار سختی نیست ، سخت تر اینه که آدم بتونه خودش باشه و خودش رو همونجوری که هست بپذیره . انسان در نهایت دانایی هنوز نادانه . اگر کسی به این معتقد باشه، بعد میتونه پزش رو برای دیگران بیاد .
یادشعر کوتاهی از نیما یوشیج افتادم که میگفت باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود .
پز دادن و افاده اومدن کار سختی نیست ، سخت تر اینه که آدم بتونه خودش باشه و خودش رو همونجوری که هست بپذیره . انسان در نهایت دانایی هنوز نادانه . اگر کسی به این معتقد باشه، بعد میتونه پزش رو برای دیگران بیاد .
یادشعر کوتاهی از نیما یوشیج افتادم که میگفت باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود .
<< صفحه اصلي